براهین ارسطو برای سکون و مرکزیت زمین (3)
در مقالات قبلی با بعضی از استدلال های ارسطو برای مرکزیت زمین در
عالم آشنا شدید. استدلال بعدی ارسطو، همان استدلال معروفی است که در تاریخ
علم، آنرا به مخالفین گالیله نسبت می دهند. این استدلال، دیگر اجازه نمی
دهد همچنان بر فرض قبلی خود مبنی بر قسری بودن حرکت زمین توسط یک فلک حامل
پای بفشاریم:
5- اگر
جسمی را با حرکتی قسری (= اجباری) رو به بالا پرتاب کنیم، دوباره به نقطه
ی اول باز می گردد. در حالی که اگر زمین به قسر (= اجبار) در حال حرکت
باشد، این جسم، دیگر از نیروی محرک زمین رها شده است و دیگر همراه زمین
حرکت نمی کند، در نتیجه، دیگر نباید به همان نقطه ی اول باز گردد. این
مبحث، از این اصل فیزیکیِ ارسطو نشأت می گیرد که: هر حرکتی نیاز به محرک
دارد، و حرکت تنها تا زمانی ادامه می یابد که محرّک با متحرک همراه باشد.
می
توان از ارسطو پرسید: چطور جسمی که به سمت بالا پرتاب کردی به محض رها شدن
از دست، تا حدی حرکتش را به سمت بالا ادامه داد، و بی درنگ نایستاد؟ وی می
تواند بر اساس کتاب فیزیک خود چنین پاسخ دهد که حرکت هوای فشرده در پشت
جسم تا حدی آن را به سمت بالا هل می دهد. و اگر به پرسش ادامه دهیم که: پس
شاید همین هوای فشرده عامل ادامه ی حرکت جسمِ به بالا پرتاب شده، به سمت
جلو (افقی) باشد، وی چنین پاسخ خواهد داد که: هوای فشرده در صورتی عاملی
برای حرکت خواهد بود، که جسم، آن را بشکافد و به سمت عقب هل دهد، در حالی
که جسمی که به طور قائم به بالا پرتاب کردیم هوا را در جهت افقی نشکافته
است، پس هل دادنی نیز از سوی هوای فشرده، در جهت افق، در کار نخواهد بود.
البته می توان بحث را چنین ادامه داد که: اگر زمین و هوای اطرافش در حال
حرکت باشند، می توان تصور کرد که هوا با سرعت از کنار جسم شتاب گیرد، و
این خود باعث هل داده شدن جسم نخواهد شد؟
از طرف دیگر می توان
دربرابر ارسطو برخواست و چنین ادعا کرد: شاید اجسام زمینی دارای دو حرکت
طبیعی باشند: یکی به سوی مرکز زمین و دیگری یک حرکت مستدیر بدور مرکز
عالم. اما و صد اما، نکته ی دیگری که ارسطو به عنوان یک اصل فیزیکی بر آن
پای می فشارد، اصل حرکت طبیعیِ واحده است. وی در مقاله
ی اول از کتاب «در آسمان » اثبات نموده است که : «هر جسمی فقط یک حرکت
طبیعی دارد، و غیر ممکن است که یک جسم واحد حرکات طبیعی متضاد داشته باشد.»
همانطور
که ملاحظه می شود همه ی استدلال های ارسطو برای سکون و مرکزیت زمین در
عالم، به اصطلاح، از جنس نیرو شناسی و حرکت شناسی غیر کمّی بود، یعنی بر
اساس فیزیک خود و بعضی مشاهدات نادقیق حرکت شناختی، که به عنوان حرکت
طبیعی و قسری اجسام مطرح گردید.
شاید ضعف اصلی براهین
ارسطو، کمّی نبودن آنهاست. ولی منجمین پیش و پس از ارسطو نیز شواهد و
دلایلی از سنخی دیگر یعنی هندسی و ریاضی، برای مرکزیت زمین و سکون آن
داشتند. ارسطو بدون اینکه آن استدلالات را ذکر کند تنها به آنها اشاره ای
می کند. در انتهای بحث خود می نویسد:
محاسبات ریاضیدانان در نجوم نیز مؤید رأی ماست.
نظر می رسد ارسطو دلایل فلسفی را، برتر از دلایل ریاضیدانان می داند، چرا
که فلسفه به علل ذاتی و اُولای حرکات اشیاء پی می برد، ولی ریاضیات تنها
از روابط هندسی که از خواص بَعدی اشیاء می باشند، بهره مند است.
تألیف:
ا.م.گمینی
منبع:
ارسطو، در آسمان، ترجمه: اسماعیل سعادت، نشر هرمس
منبع.موسسه تبیان
بازدید دیروز : 0
کل بازدید : 14033
کل یاداشته ها : 18